لابی آمریکایی از ارتباط تجاری آلمان با ایران ناخرسند است
روزنامهنگار مستقل آلمانی میگوید «ما شاهد فشارهای لابی آمریکایی هستیم، آنها از ارتباط تجاری و اقتصادی آلمان با ایران ناخرسند هستند.»
اقتصاد پرس: مانوئل اکسون رایتر، سردبیر ماهنامه آلمانی سوارست، که برای رونمایی از کتاب «لابی یهود در آلمان» در تهران به سر میبرد در گفتگو با خبرنگاران تسنیم به تشریح فعالیتهای لابی صهیونیستی در زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم آلمان پرداخت.
رایتر در ابتدای این گفتگو در تشریح ماهیت لابی صهیونیستی در آلمان گفت: «زمانی که به لابی اسرائیلی در آلمان مینگریم مشاهده میکنیم که بخش اعظمی از این افراد یهودی نسیتند. در میان آنها مسیحیان و حتی یک حزب بزرگ خداناباور وجود دارد. لابی اسرائیل را از بسیاری جهات رژیمی آرمانی معرفی میکند. بالاخص در آلمان، اسرائیل نه به عنوان یک دولت یهودی بلکه به مثابه یک موجودیت غربی لیبرال، مدارامدار و تنها دموکراسی منطقه به تصویر کشیده میشود که حتی راهپیمایی همجنسبازها میتواند در آن شکل بگیرد. محتوای اسرائیل اینگونه نمایانده میشود نه عمدتا به صورت یک دولت یهودی. بنابراین، جای تعجبی ندارد که افراد فعال در این لابی یهودی نبوده و خود به صورت فعالین دموکراتیکخواه یا فعالان حقوق بشر معرفی میکنند.»
اکسون با اشاره به حفاظت فیزیکی دولت آلمان از مؤسسات مذهبی و غیرمذهبی یهودیان در این کشور، حملات افراطیها را نه تنها متوجه مؤسسات یهودی بلکه پدیدهای فراگیر در آلمان دانست که علیه مساجد و کلیساها دانست. وی گفت که این نوع حملات تنها منحصر به یک گروه دینی خاص نیست و «از نبود عمومی احترام به اماکن دینی در آلمان ناشی میشود.»
لابی اسرائیل در آلمان در تمام سطوح سیاسی، فرهنگی، آموزشی و … فعالیت دارد. ما درباره یک لابی معمولی خارجی صحبت نمیکنیم
این روزنامهنگار مستقل آلمانی در توصیف فعالیتهای لابی صهیونیستی در کشورش گفت: «آنها فعالیتهای خود را در تمام سطوح سیاسی، فرهنگی، آموزشی و … انجام میدهند. ما درباره یک لابی معمولی خارجی صحبت نمیکنیم. در آلمان لابی ارامنه، یا ترکها نیز وجود دارد. کشورها دارای سازمانهای لابیگر در کشورهای دیگر هستند. هدف این لابیها چیست؟ آنها از یک طرف میخواهند برای ذینفعان خود در کشور زندگی و شرایط بهتری فراهم کنند و از طرف دیگر سیاست خارجی را به نفع کشور موطن خود جهت دهند. برای مثال لابی ترک در آلمان از یک طرف در جهت به رسمیت شناختن جمعیت ترک ساکن در آلمان و منافع آنها فشار وارد میکند و از طرف دیگر فعالیتهایی برای عضوت ترکیه در اتحادیه اروپا و … انجام میدهند.»
اما اکسون معتقد است که لابی اسرائیلی با سایر لابیها تفاوت دارد زیرا «آنها در همه جا حضور دارند. برای مثال در حوزه آموزش همه کودکان در مدرسه یاد میگیرند که آلمان باید همیشه بخاطر گناه ابدی که در شانههایمان داریم، از اسرائیل حمایت کند. آلمان یک کولهپشتی با شش میلیون سنگ دارد [اشاره به مسأله هولوکاست] که از پدر به فرزندان منتقل میشود. هیچ پایانی برای این فرآیند نمیتوان متصور شد.»
اکسون معتقد است که نفع لابی اسرائیل نیز در ادامه این فرآیند است زیرا «این کولهپشتی حمایت لازم برای رژیم اسرائیلی را فراهم میکند. ما این کولهپشتی را به دلیل عذاب وجدانی که داریم حمل میکنیم.»
وی میگوید که لابی اسرائیل در حوزه فرهنگ نیز فعال است. «اگر بخواهید تئاتری در انتقاد از اسرائیل به صحنه ببرید یا درباره وضعیت فلسطینیها سخن بگویید، یا اگر درباره فعالیت اسرائیل در آلمان صحبت کنید با اعتراضات بسیاری مواجه میشوید. البته این امر با سانسور مواجه نمیشود بلکه راههای پیچیدهتری وجود دارد. برای مثال در برابر سالن تئاتر ناگهان ساختمانی ساخته میشود.»
شما ایرانیها و ما آلمانها متوجه شدهایم که تحریمها هیچگاه مسأله نبودند. زیرا تحریمها برداشته شدهاند اما هنوز هم مبادلهای وجود ندارد. این نشان میدهد که مسأله در جای دیگری است.
لابی صهیونیستی در عرصه سیاسی نیز خود را نشان میدهد. «شما ایرانیها و ما آلمانها متوجه شدهایم که تحریمها هیچگاه مسأله نبودند. زیرا تحریمها برداشته شدهاند اما هنوز هم مبادلهای وجود ندارد. این نشان میدهد که مسأله در جای دیگری است. زمانی که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، میگوید تا زمانی که جمهوری اسلامی ایران حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت نشناسد، روابط عادی با این کشور وجود نخواهد داشت؛ این امر موقعیت قدرتمند لابی را نشان میدهد. چرا باید صدراعظم آلمان روابط ما با ایران را به روابط ایران با اسرائیل وابسته سازد. این امر هیچ ارتباطی به ما ندارد.»
اکسون تأکید میکند که آلمان چنین جایگاه ویژهای را برای سایر کشورها در نظر نگرفته است. «آلمان دارای روابط تجاری خوبی با ترکیه و یونان یا ترکیه و ارمنستان است. این در حالی است که سیاستمداران ترکیه گاهی اوقات اظهارات تندی درباره ارمنستان به زبان میآورند. برخی از آنها میگویند ارمنستان نباید وجود داشته باشد. آنها نسلکشی را انکار میکنند اما این مسائل ما را آزار نمیدهد.»
این روزنامهنگار آلمانی با اشاره به سخنان مرکل که گفته بود موجودیت اسرائیل جزو منافع ملی آلمان است گفت: «هیچ کشوری در جهان را نمیشناسم را که آلمان در موردش چنین حرفی زده باشد. در اروپا کشورهایی وجود دارد که اتفاقا باید چنین اظهاراتی درباره آنها بیان کنیم. برای مثال، کشور بلژیک در اروپا در وضعیتی بسیار بیثبات قرار دارد زیرا بین دو ملیت این کشور یعنی فلاندرها و فرانسویزبانها تضاد وجود دارد. بلژیک کشوری است که ظاهرا به صورت غیرقابل توقفی به سمت تجزیه و هرج و مرج پیش میرود. اما آلمان هیچگاه نگفت که کشور بلژیک جزو منافع ملی آلمان و اروپا است.»
وی مورد دیگر را رفراندوم جدایی اسکاتلند خواند که ممکن بود منجر به فروپاشی پادشاهی متحده [انگلستان] شود اما «آلمان در این مورد نیز نگفت که حق موجودیت بریتانیای بزرگ برای ما مهم است. بنابراین [روابط آلمان و اسرائیل] یک مورد ویژه بوده و روابطی عادی نیست.»
اکسون میگوید از لحاظ نظری ایران نیز میتواند این کار را کرده و رابطه با آلمان را منوط به قطع رابطه این کشور با اسرائیل کند و یا از روسیه بخواهد که در صورت تمایل به ادامه همکاری با ایران مروادات خود با اسرائیل را قطع کند اما «شما این کار را انجام نمیدهید زیرا میدانید اقدامی نرمال نیست.»
از نظر دیپلماتیک و سیاسی روابط آلمان و اسرائیل به مانند روابط یک کشور شکست خورده با طرف پیروز است. کشور شکست خورده آلمان است زیرا این ماییم که حمایت میکنیم و هیچ چیز در قبال آن دریافت نمیکنیم
وی با اشاره به اینکه نوع رفتار آلمان با اسرائیل منحصر به فرد است میگوید که رابطه موجود کاملا «یک طرفه» نیز است. «اسرائیل هیچگاه نمیگوید که موجودیت آلمان جزو منافع ملی ما است. بنابراین اتحادی در این میان وجود ندارد. زمانی که دو کشور از موجودیت همدیگر حمایت کرده و آن را تضمین میکنند یک اتحاد عادی نظامی برقرار میکنند. به مانند آنچه بین ایران و سوریه در جریان است. اگر روزی ایران مورد حمله واقع شود سوریه ممکن است کمک نظامی اعزام کرده و یا از ایران حمایت کند.»
اما اکسون معتقد است که رابطه آلمان با اسرائیل به مانند رابطه یک دولت شکست خورده است. «این وضعیتی است که پس از شکست در جنگ رخ میدهد. زمانی که کشور پیروز شروع به غارت کشور شکست خورده میکند. بنابراین از نظر دیپلماتیک و سیاسی روابط آلمان و اسرائیل به مانند روابط یک کشور شکست خورده با طرف پیروز است. کشور شکست خورده آلمان است زیرا این ماییم که حمایت میکنیم و هیچ چیز در قبال آن دریافت نمیکنیم. اسرائیل نیز همه کار میکند تا گهگاه به ما گناهمان و تعهدات را یادآوری کنند و مواظب است که این امر از نسلی به نسل دیگر منتقل شود.»
اسرائیلیها ادامه بقای خود را در این میبینند که آلمان هیچگاه این فرآیند را دنبال نکنند و به همین دلیل معتقدند که «برای نیل به این امر ما باید نخبگان سیاسی را تحت تأثیر قرار دهیم تا بیاد داشته و به صورت مداوم به شهروندان یادآوری کنند.»
قطع شدن حمایت آلمان هرج و مرجی بزرگ برای اسرائیل پدید خواهد آورد. بنابراین منافع حیاتی آنها در ادامه این روند است و برای ادامه این شبکه گناه و حمایت به لابی در آلمان نیاز دارند
اکسون تأکید میکند که با توجه به فاصله زمانی نسبتا زیادی که از جنگ جهانی تاکنون پدید آمده است فعالیتهای لابی نیز عمیقتر میشود تا آلمان گناهش را همیشه به یاد داشته باشد. فرض کنید «یک آلمانی بگوید بیایید این وضعیت را متوقف کنیم چون جمهوری فدرال آلمان در سال ۱۹۴۹ تشکیل شد و علیرغم اتحاد با ناتو و اعزام برخی سرابازان به کشورهای خارجی، جنایت بینالمللی بزرگتری مرتکب نشدهایم، و به همین خاطر باید یک کشور عادی با روابط عادی سیاسی با دیگر کشورها باشیم. این امر و قطع شدن حمایت آلمان هرج و مرجی بزرگ برای اسرائیل پدید خواهد آورد. بنابراین منافع حیاتی آنها در ادامه این روند است و برای ادامه این شبکه گناه و حمایت به لابی در آلمان نیاز دارند.»
وی در ادامه به مبحث لابی اسرائیلی در آمریکا پرداخته و تأکید میکند که این لابیها در حال تغییر شکل و تحول هستند. «آیپک برای چندین دهه نمایندگی لابی اسرائیلی در آمریکا را بر عهده داشت. از آنجایی که تمام عرصه سیاسی به صورت فزایندهای پستمدرن شده و برای مثال چپهای لیبرال در آمریکا ظاهر شدهاند، دیگر آیپکی که کارها را با شدت و حدت به پیش میبرد دیگر برای مثال نمیتواند جوانان آمریکایی چپگرا را قانع سازد که از اسرائیل حمایت کنند. بنابراین لابی را متنوعسازی میکنند و اکنون برای مثال جیاستریت را پدید آوردند. جیاستریت گاهی سیاستهای اشغالگرانه را نقد کرده و خواهان رعایت حقوق بشر میشود اما هیچگاه خواهان استقلال و حق تعیین سرنوشت برای فلسطینیها نمیشود. جیاستریت صرفا معتقد است که اسرائیلیها نباید فورا شلیک کنند بلکه ابتدا اخطار داده سپس شلیک کنند.»
اکسون میگوید که آلمان نیز همین تحولات را شاهد است. «لابی اسرائیل نه تنها به صورت عمودی بلکه به صورت عرضی نیز کار میکند. تقریبا هیچ حزبی در آلمان وجود ندارد که لابی اسرائیل در آن حضور نداشته باشد. لابیگرهای اسرائیل را در میان از کمونیستهای افراطی گرفته تا نئونازیها میتوان مشاهده کرد. آنها تمام حوزه سیاسی را تحت پوشش قرار دادهاند. دلایل آنها متفاوت است. برای مثال به کمونیستها میگویند که ایده صهیونیسم از میان کارگران سوسیالیست مطرح شده و به نئونازیها نیز درباره خون و خاک و دفاع از کشور و دفاع در برابر نژادهای پستتر سخن میگویند. بنابراین موجودیت اسرائیل را در میان ایدئولوژیهای مختلف و با انتخاب آنچه که مناسب آن ایدئولوژی است، توجیه میکنند.»
وی در ادامه تأکید میکند که به خاطر همین حضور همه جانبه لابی اسرائیلی است که حتی در داخل احزاب آلمانی نیز نمیتوان از رژیم صهیونیستی انتقاد کرد و در داخل هر حزبی طرفداران اسرائیل نقطه مشترکی با این رژیم مییابند تا انتقادها از آن را سرکوب کنند.
اکسون یکی از شاخصههای لابی اسرائیل را انکار وجود چنین لابیای معرفی میکند: «لابی آمریکا، روسیه، ترکیه، یا ارمنستان اقرار میکنند که در حال لابیگری برای این کشورها هستند اما لابی اسرائیل مدعی هستند که لابیگری نمیکنند.»
اگر به این موضوع بپردازید دچار مشکلاتی جدی خواهید شد. روایت مسلط بر آلمان این است که اگر اسرائیل را نقد کنید حتما ضد یهودی هستید.
وی تأکید دارد که مردم آلمان از فعالیتهای لابی صهیونیستی آزرده خاطر هستند و میدانند که از همه چیز میتوانند انتقاد کنند بجز موجودیتی کوچک در کنار دریای مدیترانه. «و البته که این امر منجر به خشم شده و مردم میخواهند که درباره آن سخن بگویند. اینگونه نیست که همه آلمانها لابیگرهای اسرائیل باشند. زمانی که تلویزیون را روشن کرده و مرکل را در حال در آغوش کشیدن نتانیاهو میبینید با خود میگویید که این بغل کردن برای مثال ۵ میلیون هزینه داشت. هر همآغوشی بین مرکل و نتانیاهو هزینهای برای مالیات دهندگان آلمانی است. نه اسرائیلیها بلکه مالیات دهندگان آلمانی هزینه شش زیردریایی هستهای دلفین را پرداخت کردهاند. البته که این مسائل مردم را آزرده خاطر میسازد.»
اما اکسون میگوید که در آلمان پیامی آشکار دریافت میکنید مبنی بر اینکه درباره برخی چیزها نباید سخن گفت تا زندگی کمبیش آرامی داشت. «اما اگر به این موضوع بپردازید دچار مشکلاتی جدی خواهید شد. روایت مسلط بر آلمان این است که اگر اسرائیل را نقد کنید حتما ضد یهودی هستید.»
وی در ادامه میگوید در آلمان کمترین انتقاد از اسرائیل به دلیل رفتار نامناسب با فلسطینیها در ایستگاههای بازرسی یا به خاطر جنگ غزه، فرد را تبدیل به حامی هیتلر و نازیسم میکند. تعریف و تمجید از اسرائیل میتواند ارتقای شغلی را سریعتر میکند اما انتقاد از این رژیم میتواند منجر به پایان زندگی کاری یک فرد باشد. «بنابراین بسیاری از افراد تصمیم میگیرند درباره آن سخنی نگویند زیرا فایدهای نداشته و تنها باعث مشکل خواهد شد.»
وی در ادامه سخنانش به تشریح دیدگاههایش درباره بحران داخلی سوریه پرداخته و عملیاتهای نظامی روسیه در این کشور را موفقترین نبرد علیه تروریسم افراطی دانست. «تنها یک عملیات داعش علیه داعش از بیش از یک سال حملات آمریکا، که آلمان نیز بخشی از آن است، ثمربخشتر بود. در زمان عملیاتهای آمریکا داعش در حال گسترش قلمروش بود اما از زمانی که روسیه وارد شده است در حال شکست بوده.»
امروزه غرب در حال فشار است و روسها در حال واکنش. فکر نمیکنم روسها علاقه داشته باشند که بخش زیادی از بودجه خود را در حوزه دفاع نظامی هزینه کنند.
وی درباره مناقشات سیاسی بین آمریکا و روسیه میگوید که برخلاف جنگ سرد اول که طی آن غرب بیشتر در موضع واکنش قرار داشت اکنون این مسکو است که اقداماتش بیشتر واکنشی به اقدامات غرب است. «امروزه غرب در حال فشار است و روسها در حال واکنش. فکر نمیکنم روسها علاقه داشته باشند که بخش زیادی از بودجه خود را در حوزه دفاع نظامی هزینه کنند. آنها قلمروی وسیع دارند و فکر میکنم در صدد رویارویی نظامی نیستند. اما غربیها روی این موضوع اندکی مانور میدهند.»
اکسون بخش اعظمی از مناقشات بین روسیه و آمریکا را نه در سوریه که در اوکراین شرقی و نیز در قفقاز جنوبی میداند. «ترکیه عضوی از ناتو بوده و ارمنستان عضو سازمان پیمان امنیت جمعی است. در مرز ترکیه و ارمنستان یک پایگاه نظامی آمریکایی قرار دارد و در ارمنستان نیز ۵ هزار سرباز روس حضور دارند بنابراین در منطقه دو بلوک در رویارویی مستقیم قرار دارند که وقتی به مسائل سوریه و اوکراین مینگریم کاملا در یک بنبست واقع شده است. در ارمنستان و منطقه ناگورنو قرهباغ در آذربایجان، ما شاهد خطراتی هستیم. زیرا ممکن است که در این منطقه نزاعی و درگیری ایجاد شود، زیرا توجه ما بر این منطقه متمرکز نیست و تمامی نگاههای ما معطوف به سوریه و شرق اوکراین است.
وی در ادامه درباره پیشبینی خود از توقف درگیریهای سوریه گفت: «متأسفانه این موضوع هماکنون در اختیار دولت و ارتش سوریه نیست. زیرا این دو، تنها از کشور خود دفاع میکنند، اگر تنها یک جنگ معمولی و متعارف وجود داشت، طبعا یک طرف پیروز میبود و طرف دیگر شکست خورده و نهایتا به صلحی به دست میآمد؛ اما مشکل این است که ارتش سوریه همواره با موج فزاینده تروریستها مواجه است. برای مثال شما هماکنون با یک تروریست مواجه هستید و با آن مقابله میکنید، اما دو تروریست دیگر پس از آن در حال ورود به عرصه نبرد هستند. ارتش سوریه و متحدان آن همچون حزبالله، ارتش روسیه و ایرانیها از کشور (سوریه) در مقابل موج مداوم تروریستها دفاع میکنند. مشکل اصلی و کلان این جنگ در این است که شما یک طرف نیروهای مقاومی را دارید که در حال دفاع از سوریه هستند که از نظر نیروی نظامی، تسلیحات و مهمات منابع محدودی دارند، و در مقابل دشمنی قرار دارد که از نظر نیروی نظامی و تسلیحات منابع نامحدودی از سرتاسر جهان دارد، تروریستهایی که از مرزهای ترکیه عبور کرده و وارد سوریه میشوند».
«در این شرایط از یک طرف نیروهایی دارید که با وجود منابع محدود اما از نظر قابلیتهای فنی قویتری وجود دارند که پیروزیهای متعددی را به دست میآورند، در مقابل طرف دیگری است که به دفعات شکست میخورد اما منابع نامحدودی دارد. برای این شرایط یک اصطلاح در آلمان داریم که به معنای این است که “تا هنگامه مرگ پیروز است”. پیروزیهای مداومی به دست میآید تا زمانی که کشور نابود شده و مردم کشور را ترک کنند. این یک خطر بزرگ در شرایط کنونی است».
آنچه که هماکنون در سوریه ضروری است، پایان بخشیدن به جنگ است. راه حل این است که تمامی کشورهای اطراف سوریه، مرزهای خود را ببندند، خاصه ترکیه زیرا این کشور مرزهای خود را نمیبندد
وی در ادامه افزود: «آنچه که هماکنون ضروری است، پایان بخشیدن به جنگ است، و این کار چندان سخت و پیچیدهای نیست. راه حل این است که تمامی کشورهای اطراف سوریه، مرزهای خود را ببندند، خاصه ترکیه زیرا این کشور مرزهای خود را نمیبندد. در این موضوع غرب باید از سوریه حمایت کند و تحریمهای اعمالی علیه سوریه، ایران و روسیه را بردارد، کشورهایی که به تنهایی و به صورت فعالانه در عرصه نبرد زمینی علیه تروریستها در سوریه مبارزه میکنند؛ و در مقابل علیه حامیان تروریسم تحریمهایی را وضع کند، آنهایی که حمایت مالی و تسلیحاتی برای تروریستها فراهم کرده و به آنها اجازه عبور میدهند و شامل ترکیه، عربستان سعودی، اسرائیل، شیخنشینهای خلیج (فارس) است. من فکر میکنم که در این شرایط جنگ پایان خواهد یافت. اما در حال حاضر این وضعیت چیزی مانند یک اوتوپیا و خیالپردازی است. تصور کنید که ترکیه روزی از سوی آلمان تحریم شود!».
اکسونریتر در ادامه در پاسخ به پرسشی درباره رویکرد ایالات متحده به پایان بخشیدن جنگ در سوریه با اشاره به تجربه جنگ داخلی لبنان و مراحل مختلف آن و اتحاد و دشمنی گروههای مختلف گفت: «در اینجا جالب است که به نقش کردها در سوریه دقت کنیم. شما میدانید که تمامی سخنان و مطالبی که درباره فدرالیسم در سوریه بیان میشود به ایجاد یک منطقه خودمختار در شمال سوریه منتهی میشود. در نتیجه فکر میکنم این مطلب به یک مرحله دیگر از جنگ در سوریه منجر خواهد شد».
طی سالهای اخیر کردها در رسانههای غربی و اروپایی به عنوان قهرمان مبارزه با داعش به تصویر کشیده شدهاند. در مقابل ارتش سوریه که بیشترین فشار و ضربه را طی جنگ سوریه بر دوش داشته و تحمل کرده است، به بدترین شکل ممکن به تصویر کشیده شده است
«اما در شرایط کنونی نمیدانیم چه طرفهایی با یکدیگر اتحاد دارند. وقتی به گذشته مینگریم، متوجه میشویم که کردها با ارتش سوریه بر سر نبرد با داعش متحد بودند، اما هماکنون علیه ارتش سوریه میجنگند و دست به پاکسازی نژادی علیه مسیحیان در سرزمینهای تحت کنترل خود میکنند. بنابراین ممکن است که این جنگ مراحل دیگری را نیز بگذارند و زمانی برسد که دیگر داعش نقش عمدهای را در عرصه نبرد ایفا نکند، اما منطقه خودمختار کردها در شمال سوریه علیه ارتش سوریه به جنگ برخواسته است. این وضعیتی است که برای ارتش سوریه خطرناکتر از شرایط کنونی خواهد بود. زیرا طی سالهای اخیر کردها در رسانههای غربی و اروپایی به عنوان قهرمان مبارزه با داعش به تصویر کشیده شدهاند. در مقابل ارتش سوریه که بیشترین فشار و ضربه را طی جنگ سوریه بر دوش داشته و تحمل کرده است، به بدترین شکل ممکن به تصویر کشیده شده است. و تبلیغات هماکنون اینگونه است که ما باید از این موجودیت کردها در شمال سوریه دفاع کنیم و حتی سیاستمداران اروپایی به مناطق آنها مسافرت میکنند. این درحالی است که این افراد تمامیت ارزی سوریه را نقض کرده و بدون کنترل مرزی و دریافت ویزا وارد خاک سوریه میشوند. و در این شرایط به نظر میرسد که در آینده جنگ سوریه ممکن است به نبرد نظامیان کرد در مقابل ارتش سوریه تبدیل شود».
وی با اشاره به احتمال اتحاد اردوغان و سوریه در این وضعیت گفت که هم نوع احتمالی ممکن است محقق شود. خاصه اگر توجه کنیم که اسرائیل از کردها حمایت میکند.
این روزنامهنگار آلمانی با اشاره به نبردهای جاری برای کنترل حلب و تعیینکنندگی آن گفت: «در سال ۲۰۱۲ زمانی که عملیات برای تصرف دمشق با حضور حدود ۳۰ تا ۴۰ هزار تروریست و شبهنظامی آغاز شد، من در دمشق حضور داشتم، اما زمانی که این عملیات شکست خورد، ماجرای حلب و تلاش برای تصرف آن پیش آمد. حلب نه تنها از نظر نمادین، بلکه از نظر اقتصادی و جمعیت اهمیت زیادی دارد و شهر بزرگتری نسبت به دمشق است. حلب از این نظر اهمیت دارد که درباره جنگ جاری در سوریه همیشه این مسأله مطرح میشود که هرکسی که حلب را در دست دارد، تقریبا سوریه را نیز در دست دارد. هرچند رئیس جمهوری اسد در دمشق حضور دارد، اما حلب تعیینکننده وضعیت شمال کشور است. نبرد حلب و مناطق اطراف آن از اواخر سال ۲۰۱۲ آغاز شد. همیشه طی این مدت مناطقی از این شهر تحت کنترل دولت بوده است و برخی نواحی دیگر تحت کنترل تروریستها بوده است. این در شرایطی است که در برخی مناطق دیگر سوریه مانند حماه یا حمص، شورشیان با ارتش توافقی برای مصالحه داشته و میتوانند به زندگی خود ادامه دهند، اما چنین وضعیتی هیچگاه در حلب پیش نیامد».
• کنترل حلب میتواند تعیینکننده شرایط مذاکرات باشد، به گونهای که تروریستها میتوانند در مقابل حلب امتیازات متعددی را اخذ کنند. اگر شما حلب و یا مناطق مهمی را نداشته باشید شرایط شما در مذاکرات بد خواهد بود
وی در ادامه با اشاره به پیشرویهای چند هفته پیش ارتش سوریه با همراهی حملات هوایی روسیه به سوی حلب گفت که «در آن زمان نوع پوشش خبری این ماجرا در رسانههای غربی جالب بود، جایی که نگرشی بسیار منفی به این ماجرا وجود داشت و اعلام میکردند که جنبشها و حرکتهای دموکراتیک سوریه هماکنون در معرض خطر و نابودی قرار گرفتهاند. این جهتگیری به خاطر تأثیرگذاری کنترل حلب بر مراحل آتی است. هرکه حلب را در کنترل داشته باشد در هنگام توافق وضعیت بهتری خواهد داشت. در واقع کنترل حلب میتواند تعیینکننده شرایط مذاکرات باشد، به گونهای که تروریستها میتوانند در مقابل حلب امتیازات متعددی را اخذ کنند. اگر شما حلب و یا مناطق مهمی را نداشته باشید شرایط شما در مذاکرات بد خواهد بود. و دلیل حمایت ترکیه و عربستان از تروریستها در شرایط این کنونی همین مطلب و تسلط آنها بر بخشهایی از سوریه است، زیرا این تروریستها به نیابت از این دو کشور عمل میکنند و در حقیقت این اردوغان و شاه سعودی هستند که بر سر میز مذاکرات حاضر میشوند».
اکسونرایتر در بخش دیگری از صحبتهای خود با اشاره اقدامات لابی اسرائیل در آلمان و حضور آن در عرصههای مختلف چند نمونه ملموس را ارائه کرد، به گفته وی «در یک دورهای شهر فرانکفورت با مشکل کمبود مسکن مواجه شد. اما در آن زمان سرمایهگذارانی آمدند که در ساخت مسکن سرمایهگذاری کنند، اما خانههایی با کیفیت بسیار بد را با قیمتی بسیار بالا برای افراد فقیر ساختند و فقرا چارهای جز پذیرش این امر نداشتند زیرا هیچ گزینه دیگری برای آنها وجود نداشت. در آن زمان یک گروه تئاتر تصمیمگرفت طی یک نمایش به عملکرد این سرمایهگذاران انتقاد کند. از قضا یکی از این سرمایهگذاران، که البته یهودی نبود، از اعضای قدرتمند لابی اسرائیلی-آلمانی بود. در این وضعیت در شرایطی که این نمایش هیچ نامی از یهودیان و اسرائیلیها نبرده بود، تنها درباره بدطینتی این سرمایهگذاران و رفتار بد آنها با مردم خریدار این خانهها بود، اما این نمایش با مانع مواجه شد و در رسانهها با صفت ضدیهودی توصیف شد و لابی اسرائیلی با استفاده از تمام ارتباطات رسانهای خود فشارهای شدیدی وارد کرده و مانع از اجرای آن شد. این در حالی بود که این نمایش به هیچ وجه انتقادی به اسرائیل نداشت، اما برای رها بودن رهبران لابی اسرائیلی-آلمانی از هرگونه انتقادی اینگونه فشارها وارد آمد و مانع از اجرای این نمایش شدند».
«یک مثال دیگر در مورد یک سیاستمدار و چهره رسانهای مشهور به نام میشل فلیتمن است، وی سابقا معاون رئیس شورای یهودیان آلمان بود. وی در برنامههای تلویزیونی خود همواره از اخلاق و اصول رفتاری سخن میگفت و مردم را موعظه میکرد. اما طی یک ماجرا پلیس فرانکفورت از طریق رهگیری تلفنهای همراه به یک خانه یورش برد، در آنجا بود که فلیتمن را همراه با ۴ فاحشه غیرقانونی اوکراینی و مقداری کوکائین بازداشت کردند. این اتفاق به یک رسوایی تمام عیار منتهی شد، تا جایی که فلیتمن دادگاهی شد و با پرداخت جریمههای سنگینی توانست از حبس برهد. در این وضعیت هرکس دیگری که میبود، برای همیشه از عرصه عمومی و سیاسی تا آخر عمر حذف میشد. هرکسی دیگری میبود تا آخر عمر باید پنهان و گمنام زندگی میکرد. اما برای فلیتمن، این وضعیت تنها مدتی داوم داشت و حدود کمتر از یکسال بعد بود که وزیر امور داخلی ایالت باواریای آلمان طی یک اعلان بزرگ از برگزاری جشن بازگشت مجدد میشل فلیتمن خبر داد. در این مراسم ارشدترین مقامات سیاسی، رسانهای و مطبوعاتی آلمان و قدرتمندترین افراد کشور در بخش اقتصاد و فرهنگ در یک هتل لوکس در برلین گردهم آمدند تا بازگشت مجدد میشل فلیتمن را جشن بگیرند. پس از این ماجرا میشل فلیتمن بیش از گذشته برنامههای تلویزیونی دارد و از اخلاق دم میزند و موعظهگری میکند و هیچکس جرأت نمیکند به این موضوع اشاره کند که وی چه سابقهای داشته است. این در حالی است که وزیر امور داخلی ایالت باواریای آلمان گرایشهای تند راستگرایانهای دارد تا جایی که اگر بتواند جرایم و مجازاتهایی سنگینی را برای انداختن آدامس جویده در خیابان وضع میکند، زیرا به سختی به کارکرد کامل و بینقص جامعه باور دارد و تحمل کوچکترین خطایی را ندارد، اما در همان حال برای بازگشت فلیتمن، با آن سابقه رسوایی و محکومیت قضایی به خاطر مواد مخدر و قاچاق انسان، به عرصه سیاسی و عمومی چنین جشنی را برگزار کرد».
آلمان و ایران میتوانند از نظر اقتصادی نیازهای یکدیگر را تأمین کنند
این روزنامهنگار آلمانی در بخش دیگری از گفتگوی خود درباره تمایل بخش اقتصادی، تجاری و بانکی آلمان برای از سرگیری روابط با ایران و وجود موانعی بر سر راه آن گفت: «من فکر نمیکنم که تمایلی اینچنین به سیاستمداران وابسته باشد. بلکه به کسبوکار و تجارت وابسته است. در واقع بخش تجاری و بانکهای ما برای از سرگیری روابط آزاد هستند، حتی لازم نیست که مقدمات بچینند و به سفارت ایران مراجعه کنند، بلکه لازم است با یک پرواز به ایران آمده و ویزای گردشگری در فرودگاه بگیرند. در واقع نقش اصلی را منافع و سودآوری بازی میکند. آلمان و ایران میتوانند از نظر اقتصادی نیازهای یکدیگر را تأمین کنند، برای مثال آلمان از نظر ماشینآلات و خودروسازی میتواند نیاز ایران را تأمین کند، نیازهایی که در مقام مقایسه با کشوری با چین با کیفیت بهتری توسط آلمانیها تأمین خواهد شد. از طرف دیگر آلمان نیز میتواند محل تأمین منابع اولیه و انرژی خود از جمله گاز را تنوع بخشیده و دیگر تنها به روسیه وابسته نباشد و بتواند از ایران نیز گاز وارد کند. این در حالی است که چنین چیزی رخ نمیدهد».
مقامات آلمانی خواهند گفت که به رسمیت شناختن اسرائیل، پیششرط روابط عادی اقتصادی با ایران خواهد بود
به گفته وی «هرچند قرار است که زیگمار گابریل به ایران بیاید و بر سر مسائل اقتصادی صحبت کند و با روی خوش و گشاده جلوی دوربینها حاضر شود، اما مقامات آلمانی خواهند گفت که به رسمیت شناختن اسرائیل، پیششرط روابط عادی اقتصادی با ایران خواهد بود. این در حالی است که حتی اگر از نظر سیاسی مشکلی وجود داشته باشد، اما تجارت و اقتصاد نیازمند داشتن روابط عادی با اسرائیل نیست. یک مثال نقض برای چنین سخنانی مورد شوروی سابق است. در زمان جنگ سرد، آلمان غربی و شوروی در دو اردوگاه مخالف یکدیگر حضور داشتند اما شوروی مهمترین منبع تأمین منابع اولیه برای آلمان غربی بود و آلمان غربی نیز مهمترین منبع تأمین ملزومات و دستگاههای پیشرفته برای شوروی از جمله پمپها، خطوط لوله، توربین و دیگر ابزارها و ماشینآلات پیشرفته بود. در همان زمان، هلموت کوهل، صدراعظم وقت آلمان شوروی را دیکتاتوری توصیف کرده و به شدت از آن انتقاد میکرد و شوروی نیز آلمانیها را بازماندگان نازی و تشنه قدرتگیری دوباره توصیف میکردند، اما با این حال روابط اقتصادی و مبادلات تجاری بین دو طرف ادامه داشت. در آن زمان دشمنیها و خصومتهای سیاسی بین شوروی و آلمان بیش از آن چیزی بوده است که بین ایران وآلمان وجود دارد. در نتیجه میتوان گفت تا زمانی که بخش تجاری بتواند به کار خود ادامه دهد، اختلافات سیاسی مشکلی ایجاد نمیکنند».
من … به خاطر برخی سخنان و موضعگیریهایم (علیه لابی اسرائیلی-آلمانی) با تهدید مواجه هستم، حتی همسرم تهدید شده است و برای فرزندانم در مدرسه مشکلاتی پیش آمده و معلمان حرفهایی را درباره من به آنها زده است
اوکسنریتر در ادامه گفت: «در آن زمان هیچ کدام از شرکتهای آلمانی که به تجارت با شوروی میپرداختند، با فشار و آزار و اذیت در آلمان مواجه نمیشدند. برای مثال زمانی که زیمنس ماشینآلات ساخت خود را به شوروی صادر میکرد هیچ اعتراضی به آن صورت نمیگرفت. در مجمع سهامداران زیمنس کسی نمیایستاد و به مدیران بگوید که شما از یک دولت متخاصم و دشمن حمایت میکنید و مدیران این شرکت تهدید نمیشدند، به همسران آنها توهین نمیشد و به فرزندان آنها برخی صحبتهای بیربط گفته نمیشد. اما درباره ایران، فشار اجتماعی زیادی وجود دارد که ناشی از فشار لابی اسرائیلی است، فشاری که هنگام برگزاری نشست سهامداران رخ مینماید. شما تصور کنید که مردم به صورت سهامداران و مدیران آب دهان پرت کنند، و پلاکاردهایی از خطر تکرار هولوکاست در دست دارند. من هم به خاطر برخی سخنان و موضعگیریهایم با تهدید مواجه هستم، حتی همسرم تهدید شده است و برای فرزندانم در مدرسه مشکلاتی پیش آمده و معلمان حرفهایی را درباره من به آنها زده است. این فشارها تا آنجا کشیده میشود که فرد میگوید من از منافع تجارت و ارتباط با ایران صرفنظر میکنم تا بتوان زندگی مسالمتآمیزی داشته باشم. در این وضعیت برخیها به سرعت تسلیم شرایط میشوند، و برخی مقاومترند اما این فشارهای وارده است که بسیار شدید است».
ما شاهد فشارهای لابی آمریکایی هستیم، آنها از ارتباط تجاری و اقتصادی آلمان با ایران ناخرسند هستند
«از طرف دیگر ما شاهد فشارهای لابی آمریکایی هستیم، آنها از ارتباط تجاری و اقتصادی آلمان با ایران ناخرسند هستند. من هماکنون فکر میکنم که بیش از آلمانیها، این تجار آمریکایی هستند که در ایران حضور دارند. زیرا درباره روسیه نیز وضعیت مشابهی داشتیم. آمریکا از آلمان خواست تا ارتباط تجاری خود را با روسیه قطع کند و آلمان از این خواسته پیروی کرد، اما بعد آن بود که آمریکاییها جای خالی آلمانیها را در روسیه پر کردند».
وی با اشاره به مشاهدات خود درباره بخش تجاری ایران گفت که «اگر موافقتنامههای بانکی امضا شود و روابط بانکی برقرار شود، شاید طی یک هفته بتوان با کارتهای اعتباری در ایران خرید کرد و پس از آن تجارت و گردشگری میتواند رونق بگیرد. اما عدم برقراری چنین روابطی نه به دلیل اسرائیل که به خاطر مخالفت آمریکا است. اگر بر فرض مثال بانکها یا شرکتهای آلمانی با ایران توافق نکنند، پس از چند ماه یا یک سال، ایران نیاز خود را از طریق کشورهای دیگر مانند چین، کره، ژاپن و یا حتی آمریکا تأمین میکند ایرانیها نمیتواند تا ابد منتظر کسی بمانند و اینجاست که پای منافع و رقابتهای اقتصادی باز میشود».
اوکسنریتر در بخش انتهایی گفتگوی خود با اشاره به موضوع رقابتهای ایران و عربستان سعودی به نمود آن در آلمان اشاره کرد. به گفته وی، «عربستان از طریق بنیاد ملک فهد در شهر بن و ارائه خدمات آموزشی، تبلیغی، مالی و در اختیار گذاشتن خوابگاهها به آموزش جوانان براساس آموزههای سلفی و وهابیت میپردازد، و همواره دانشآموختگان و دانشآموزان این بنیاد در حمایت از سیاستهای سعودی تظاهرات و تجمعاتی را برگزار میکنند که مخالف ارزشهای آلمان است، اما هیچ کسی کاری به آنها نداشته و متعرض آنها در رسانههای نمیشود».
«از طرف دیگر مرکز اسلامی هامبورگ وابسته به ایران وجود دارد، و در شرایطی که بیش از ۹۰ درصد فعالیتهای آن مختص امور دینی و مذهبی است که چندان در حیطه توجه و منافع آلمانیها قرار نمیگیرد، اما در رسانهها همیشه تصویری منفی از آن بازتاب یافته و برای مثال گفته میشود که اینجا محل تجمع هوادارن حزبالله یا طرفداران از بین رفتن اسرائیل است. در حالی که من به تجربه مشاهده کردهام که قریب به اتفاق فعالیتهای این مرکز کاملا درون دینی و صرف برخی جزئیاتی میشود که برای یک آلمانی موضوع علاقه نیست و خیلی از آن سر در نمیآورد، و افرادی که در آن حاضر میشوند انسانهایی کاملا مسالمتجو هستند، اما میبینیم که به شدت از آن انتقاد میشود».
برچسب ها :اقتصادی ، لابی آمریکایی ، مانوئل اکسون رایتر
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰